منـــ اگـــر در غــم تو اشـکــــ نریـــزمـــــ چه کنمــــــــــ...
منـــ اگـــر در رهــــِ تــــو مســتـــ نگـــردمـــ چه کنمــــــــ...
دلـــــِ منــــ بـــاز بــــه ســویـــِ حَرمــتـــ گشتـه روانـــــــــ...
منـــــ و اشکـــــ و دلــمــــ و بـــار گنـــاهمـــــــــ...
چـــه کــــنمــــ؟؟؟...
دلنوشت...
.
.
و د ل م بــــاز تنـــگـــــ استـــــــــــــــــــــ....
اربـــابــــــ خــــوبـــمــــ محتــــاج نــــگـــاهــــمـــــــ.........
د ل م را دریـــــابـــــــــ اربـــــابــــــــــ.......
.
.
.
پ.ن:مارا کبوترانه وفادار کرده است....
آزاد کرده است و گرفتار کرده است....
می آیند...
از فاو...
از جزیره مجنون...
پیکرهایی که پس از 25 سال بال گشوده اند سمت شهر ما...
تا بلکه از برکت حضورشان حال و هوای شهر خوب شود...
حال و هوای آدمها...
دلم را میسپارم به کاروانی که از کربلای 5 به شهدای کربلا پیوسته اند...
از بدر و خیبر جانشان را علی وار نثار دین و وطن کردند...
دلم را به شیرمردانی میسپارم که پر پر شدند و عطرشان هنوز به مشامم میرسد...
عطری که کربلا را برایم تداعی میکند....
عطری که با استشمامش هوای دلم بدجور کربلایی میشود...
مستم میکند...
دلم را میسپارم به جوانمردانی که عند ربهم یرزقنون اند...
بلکه از برکت وجودشان روزی دلم زیاد شود...
روزی فهم ام...
روزی اندیشه ام...
تا بدانم قدر این گوهرانِ به خاک خفته را....
تا بدانم قدر خودم...
قدر دینم...
قدر سرزمینم....
.
.
.
تشییع پیکر مقدس شهدای تازه تفحص شده در تهران
دوشنبه 11 شهریور مصادف با شهادت امام جعفر صادق علیه السلام
از پادگان حر در مسیر خیابان امام خمینی(ره)، خیابان بهشت به مقصد معراج شهدا
پ.ن:زیارت مشهد به بهانه ی زیارت شهدا کنسل شد...
دل نوشت:کاش شهدا دستم را بگیرند.....
دلم بدجور هوای زیارت داشت...و شما مثل همیشه هوای دلم را داشتید...
ارباب خوبم کربلایت دور است و دل من بی لیاقت اما...
اما دلم خوش است به مشهدالرضا.... به پنجره فولاد...
پنجره فولادی که هربار دلم را دخیلش کردم دستش را گرفتید و پروازش دادید سوی کربلا....
یا باب الحوائج و حالا دوباره لایقم دانستید و مرا دعوت کردید ...
سعادتم دادید و مرا طلبیدید...
اما کاش من هم لیاقتش را داشته باشم....
نه فقط لیاقت حضور بلکه لیاقت درک حریمتان ...
بلکه این زیارت توشه ای شود برای آخرتم....برای شب اول قبرم ....
و دوباره این بار نذر میکنم...
نگاهم را...
قدم هایم را...
تا این زیارتم پلی شود به سوی کربلا....
پلی شود و برساند دست دلم را به شش گوشه ای که تمام دنیای من است...:(
دخیل میبندم به پنجره فولادت ای سلطان جود و کرم تا ضامنم شوی برای پرواز...
پروازی که آرزویش حتی بر چشمانم سنگینی میکند و اشکش را در میاورد....
پروازی که برای من حتی تصورش زیاد است...
اما ..دست من و دامان شما....
.
.
دل نوشت:و من با این بار گناهانم هنوز امیدوارم ...
پی نوشت:انشاالله دعاگوی دوستان خواهم بود در مشهد الرضا علیه السلام.....