سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا هو...

سفر به شهر پیامبر(ص)...

سفری پر از شور و شوق و توام با دردی که جان دادن برایش کم بود...

درد غربتی که سر تاسر شهر را در بر گرفته بود ...

ورود به شهر پیغمبر(ص)...

آرامشی که با دیدن گنبد خضراء نصیب دلم شد هنوز هم نرمی اش حس میشود...

جای جای نگاهم پر از شوق دیدن بودن...

بقیع...

تمام درد های عالم در همین چهار کلمه خلاصه میشود...

بقیع...

غربتی که از دور...

ار پشت درهای بسته ...

دیوانه میکند دل را...

غربتی که جان دادن هم برایش کم است...

درهای بسته ای که فقط...

حسرت و حسرت...

اشک و اشک...

دلم بی تاب غربت ...

دلم بی تاب چهار امام...

دلم بی تاب از این همه تب و تاب...

تنها پنجره ای که نگاهم را وصل میکرد...

تنها پنجره های جان دادنم...

تنها جایی که دلم ندیدن میخواست...

دلم کور شدن میخواست...

تاب اینهمه غربت روی دل سنگینی میکرد و من سراسر آه...

و نگاهم خشک میشود روی مزارهایی که با دیدنش زنده ماندن سخت است...

ضجه نزدن درد است...

و آرام دلها...

شهر مکه...

خانه ی کسی که یادش تطمئن القلوب است...

به امید آرام گرفتن دل...

و هرچقدر سعی در کوچک کردن خانه ات داشتند ...و مکرو مکر الله...

و عظمت خانه ات در دلهای همه باقی است...

هرچند سعی در محصور کردن اش داشتند و دارند...

و من هنوز لحظه ای لذت از تو خواندن رو به رویت را با دنیایی عوض نمیکنم...

ای تویی که عظمتت در آن دیار صد چندان بر قلبم فرو نشست...

یاری ام کن برای ماندگاری این دلنشین ها...

دل نوشت1:بسی سوختیم در این سفر...اللهم العن قوم الظالمین...

دل نوشت2:اللهم ارزقنا زیارت بیت الحرام..اللهم ارزقنا زیارت قبر الحسین علیه السلام....

 






تاریخ : چهارشنبه 92/12/7 | 10:26 عصر | نویسنده : تشنه... | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.