سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نیمه شب است و مانده علی که چه ها کند...
باید بساط غسل کسی را به پا کند...


حیدر بنا  نداشت که بی فاطمه شود اما...

بناست خانه ی قبری بنا کند...


با گریه کار غسل خودش را شروع کرد...
باید که مثل شمع نباید صدا کند...


بعد از سه ماه رو زدن و رو ندیدنش...
وقتش رسیده فاطمه را رونما کند...


هر عضو شستشوش یکی را ز هوش میبرد...
مانده علی چه با جگر بچه ها کند...

دستش کجا رسید که دادش بلند شد...
مجبور شد که کار خودش را رها کند....






تاریخ : شنبه 92/1/24 | 12:15 صبح | نویسنده : تشنه... | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.