ارباب خوب من...بهشت را میخواهم چکار؟؟؟
بهشت من همینجاست...
همینجا که زیر لب نوحه ای چند بیتی میخوانم و...
نوحه ای چند بیتی و یاد غربتت...
یاد محرمت...
یاد حرمت...
و چند قطره اشک...
و همین چند قطره که دریاچه میشود و غرق میکند مرا در یاد شما...
مرا میرساند به دریای عشق شما...
و همین چند قطره که با لمس کردنش تشنه تر میشوم...
و همین قطره ها که میدانم اگر شما نمیخواستی نمی آمد، دل من را آرامشی شور انگیز میدهد...
آرامشی که با شورش آرام دلم میشود....
آرام دلی که هر لحظه تشنه تر میشود...
و این آرامش تشنه ترش میکند...
و بهشت من همین است...
همین آرامش...
(دل نوشت)
تاریخ : سه شنبه 91/9/14 | 12:12 عصر | نویسنده : تشنه... | نظرات ()
درد و دل بانوی صبر تو کوچه های شام جای تو خالی بود ولی رو نیزه ها دیدم سرت چه حالی بود دیدم تو شهر شام تب کینه حیدر و یهود ازم گرفت با سنگ تقاص خیبرو...
تاریخ : جمعه 91/9/10 | 3:31 عصر | نویسنده : تشنه... | نظرات ()